سفر با دوچرخه از قزوین به جاده سه هزار و تنکابن خرداد ماه ۱۴۰۱

سفر با دوچرخه از قزوین به جاده سه هزار و تنکابن خرداد ماه  ۱۴۰۱
سفر با دوچرخه به تنکابن
 

همسفران این مسیر بیاد ماندنی 

جناب آقای بهمن شهبازی 

آقای عباس اسماعیلی

و سید علیرضا شفیعی 

دوچرخه ها را با باربند روی ماشین سوار گردیم و عازم شیراز شدیم 

دشت ارژن استراحتی کوتاه به صرف چای و دوباره حرکت 

ساعت ۳:۳۰  بامداد دقیقه بود که به میدان راه اهن قزوین رسیدیم
دقیقا تا آماده کردن دوچرخه ها یک ساعت طول کشید 


سوار شدیم و تا ورودی جاده الموت که در کنار المان مینودر قرار دارد رکاب زدیم 


اولین پنچری رو ساعت 6 صبح دادیم ، متاسفانه والف تیوپ کاملا از جای خود بیرون آمده بود 
 به ناچار از تیوپ همراه استفاده کردیم 
دقیقا بعد از روستای رشتقون سربالایی ها شروع شد 

 

 

و از این بدتر بادی شدید که از سمت جلو حرکت ما شروع به وزیدن کرده بود و تمام انرژی ما را می گرفت به شکلی که مجبور شدیم چندین کیلومتر دوچرخه ها را هل بدهیم 
شیب جاده قابل توجه است  و باید تا ارتفاع ۲۹۰۰  می رسیدیم و بعد به سمت دره الموت سرازیر میشدیم 

شدت باد به اندازه ای بود که به اجبار باچند توقف کوتاه سعی کردیم  انرژی از دست رفته را جبران کنیم

مسیر بسیار زیبا و سرسبز هست 
 ساعت 4 بعدازظهر به کنار ایستگاه امداد جاده ای رسیدیم و سرازیری ها شروع شد 
گویی این قسمت از جاده کاملا متفاوت با سربالایی بود تمام سرسبزی و طراوت  را در این قسمت از جاده قرار داده بودند
جاده سبز و روح نواز شد
 

در یکی از پیج ها انتهایی و نزدیک به رجایی دشت دوباره پنچری دادیم و مجبور شدیم برای پنچرگیری توقف کنیم 
وارد رجایی دشت شدیم 

شهر در کنار رودخانه شاهرود قرار دارد 
بعد از پرس و جو سوئیتی پیدا کردیم و برای ماندن اجاره کردیم 
برای اینکه انرژی از دست رفته باز گردد و گشتی در رجایی دشت بزنیم تصمیم گرفتیم تا روز بعد را هم در رجایی دشت بمانیم

 

روز دوم 
با اینکه همیشه صبح ها را زود بیدار میشویم 
اما این بار تا ۸ خوابیدیم 
پس از صرف صبحانه به استراحت پرداختیم تصمیم گرفتیم بعد از ظهر را وقت بگذاریم و دریاچه اوان را ببینیم 
نهار را در رستوران آبی در که متعلق به آقای رجبی است صرف کردیم که انصافا خوب و دلچسب بود 
آقای رجبی مردی است با اطلاعات بسیار خوب بخصوص در باره دره الموت 
تاکسی  گرفتیم و رفتیم تا اوان را ببینیم 
 بعد از روستای دیکین وارد جاده ای فرعی شدیم که بسوی دریاچه اوان می رفت 


اوان در ارتفاع ۱۸۱۵ متری از سطح دریا قرار گرفته است
کوچک است اما با چشم اندازی بسیار زیبا 
اطراف دریاچه بجز قسمت ورودی بوسیله نیزار احاطه شده است 
مثل بیشتر نقاط تفریحی امکانات مختصری دارد که بسنده نیست 
در اطراف دریاچه با فاصله چند روستا قرار دارد که نمایی زیبا را به دریاچه بخشیده اند

کلی عکس گرفتیم تنگ غروب بود و گوسفند هادر حال بازگشت از چرا بودند ،  عجب منظره جالبی رقم خورد صدای بره ها که به دنبال مادرشان بودند تا گرسنگی خود را سیر کننده تمام منطقه را پر کرده بود
برگشتیم و شروع کردیم به آماده سازی و تمیز کردن دوچرخه ها 
با صاحب خانه هماهنگ کرده بودیم که از قزوین برایمان لاستیک بخرد 
قرار شده بود بعد از نوبت دندانپزشکی برایمان بگیرد 
زنگ زد و خرید کرد 
قرار گذاشتیم صبح قبل از رفتن به دستمان برساند
خوابیدیم به امید حرکت فردا به سمت معلم کلایه

روز سوم 
صاحبخانه نیامد و ما هم به اجبار دیر حرکت کردیم 
ساعت ۸ حرکت کردیم 
قرار شد لاستیک را به ماشین های عبوری بدهد که بدستمان برسد 
دقیقا بعد از انتهای بلوار دوباره سربالایی ها شروع شد 
اما خوشبختانه ورزش باد را نداشتیم و راحت رکاب میزدیم 
بعد از طی مسافتی رسیدیم به سرازیری 
نهر کوچکی از وسط جاده عبور میکرد که در کنارش تابلو گرم رود سفلی نصب شده بود و پس از عبور از روی پل دوباره سربالایی 
لاستیک بوسیله ماشین عبوری بدستمان رسید و هر چه اصرار کردیم پولی نگرفت 
 پس از طی سربالایی و در همان مسیر روز قبل از روستای دیکین و سه راهی دریاچه اوان عبور کردیم

 
و دوباره سربالایی اما مسیر واقعا دیدنی و سرسبز 

 

 


دور نمای معلم کلایه نشان میداد که در حالت شیب یا دره مانندی قرار دارد 
حدس مان درست بود 
ورودی معلم کلایه دارای شیب بود 
و ما داخل معلم کلایه بودیم 
و هتل عقاب ها 
مسئول هتل آقای بهروز حدادی انسان بسیار محترم و با ارزشی است یک تخفیف بسیار ویژه داد و ما شب را در هتل ماندیم 


دوباره آماده شدیم برای رکاب زنی فردا صبح به سمت لامان و بازدید از قلعه الموت

صبح روز چهارم 
از هتل عقاب ها زدیم بیرون و وارد شهر شدیم معلم کلایه دارای سراشیبی تندی بود رسیدیم به روستای شهرک  (جدیدا از شهرک یک آزاد راه تا قزوین کشیده اند که مسافت را بسیار کوتاه کرده است)

و روستای خوبان

و براحتی تا دوراهی لامان  رکاب زدیم که جدیدا به بوکان تغییر نام داده 
تعجب کردم مگر لامان چه ایرادی دارد که نامش را تغییر داده اند حیف بود واقعا روستای لامان یک سه راهی دارد  روی تخته سنگی با کنده کاری مسیر دژ الموت را حجاری کرده اند  
که از یک سمت به روستای گازر خان و از سمت دیگر به گرما رود  میرود ساعت ۱۱ بود زودتر از برنامه رسیده بودیم و  برنامه را عوض کردیم

ادامه مسیر به سمت گرما رود 

تصمیم گرفتیم تا گرما رود رکاب بزنیم و شب را در گرما رود بمانیم ‌پس از گذشتن از روی پل رودخانه شاهرود 
مسیر دوباره شیب دار گردید و تا هتل نویذر رکاب زدیم 
اقامت در هتل بسیار گران بود شبی یک میلیون و هفتصد هزار تومان برای یک اتاق چهارتخته تصمیم گرفتیم جایی مناسبتر برای اقامت پیدا کنیم

خوشبختانه مسئول هتل ادرس داد و جایی بسیار مناسب برای ماندن پیدا کردیم

در گرما رود خانه ای ویلایی گرفتیم و ماندگار شدیم 

روز پنجم بازدید از قلعه باستانی الموت

ساعت ۸ صبح از گرمارود را  به قصد دیدن قلعه باستانی الموت ترک کردیم 
دوباره به سه راهی لامان رسیدیم و  به سمت روستای گازرخان تغییر مسیر دادیم  سربالایی ها و شیب جاده  شروع کردند به پیدا شدن اما با خیال راحت میرفتیم چون ماشین سوار شده بود
دوطرف جاده پر بود از باغ های گیلاس 
 گیلاس های این منطقه  بسیار معروف هستند و اکثر گیلاس ها به کشورهای حاشیه خلیج فارس صادر می شود 
پس از طی ۲۵ کیلومتر  رسیدیم به روستای گازرخان با یک  پل ورودی که بر روی دره ای عمیق ساخته شده بود
 مشخص بود که این دره از دلایلی هست که تسخیر الموت را برای محاصره کنندگان سخت کرده است 
به کیت ورودی رسیدیم  و ورودی را پرداخت کردیم که برای هر نفر مبلغ ۵ هزار تومان بود و شروع کردیم به بالارفتن از پله ها پس از چندی به محیطی نسبتا صاف رسیدیم و استراحت کوتاهی کردیم  و دوباره شروع  کردیم به بالا رفتن از پله ها و رسیدیم به یک درب که جدیداً ساخته شده اما در قسمتی قرار گرفته که دقیقا ورودی قلعه الموت می باشد 
مسیر را ادامه دادیم تا به قسمت نگهبانی واقع در  قلعه اصلی رسیدیم آقای محمودی راهنمای گردشگری  توضیحاتی در رابطه با نحوه ساخت و اینکه چندین بار قلعه الموت بازسازی شده است را برایمان بازگو کرد 
باعث تاسف است که بنایی به این زیبایی و شکوه توسط مغولان نابود گردیده است اما آنچه که مشخص است این است که هم محاصره کنندگان هم قلعه نشینان از محاصره  خسته شده اند و تن به مصالحه دادند و قلعه را به مغولان واگذار کردند و مغولان پس از تصرف قلعه آن را تخریب و نابود کرده اند 
و پس از آن دیگر بنای بر روی الموت ساخته نشده است
 شگفت آور است  بالای قلعه که می ایستی تمام دره الموت زیر پایت قرار می گیرد و می توانید تمام دره را کاملاً ( به شرط صاف بودن هوا) مشاهده کنی

 تونلی در یکی از قسمت ها کنده شده است که دسترسی به قسمت دیده بانی را راحت تر می کند


دل سنگ را شکافته اند تا برای دیده بانی بهتر قسمتی طراحی کنند و تسلط دیده بانی خود را بر روی دره حفظ کنند 
ورودی ها را طی کردیم تا به محوطه اصلی و بالای قلعه رسیدیم 
از قلعه چیزی به جز پی باقی نمانده است اما با این همه میتوانی شکوه و صلابت را کاملا احساس کنی
 از آن بالا کاملاً می توانید احساس کنید خداوند الموت یا حسن صباح با چه قدرتی تمام منطقه و حتی کشورهای اطراف و خلیفه عباسی را تحت تسلط داشته است 
 و در آخر  دوستی یافتیم اهل لهستان به نام پیتر موشکافانه مشغول بازرسی و دیدن بود


 پس از احوالپرسی و خوش و بش متوجه شدیم که با موتور سیکلت بسیاری از مناطق  ایران را درنوردیده است
میخواست  هدیه ای برای پسرش بگیرد  یک لباس با یکی از نمادهای ایران  اما حتی در اصفهان موفق به پیدا کردن  چنین لباسی نشده بود و برایش سوال بود  که چرا از این مدل لباس در ایران پیدا نمیشود و اکثر لباس ها با نمادها و پرچم امریکا به فروانی داخل بازار پیدا میشود 
جوابی نداشتم گفتم که تولیدات در کشور با قیمتی بالاتر انجام میشود واکثر لباس ها از چین وارد میشود خداحافظی کردیم و برگشتیم به سمت گرمارود تا استراحت کنیم و فردا صبح دوباره پا در رکاب گذاشته و عازم شویم

دوچرخه سواری کوهستان

روز ششم 

روز هفتم رکابزنی از گرمارود تا پیچه بن

ساعت ۶ صبح از گرما رود بیرون زدیم 
خنکای هوا مجبورمان کرد که لباس گرم بپوشیم 
 کمتر از دو کیلومتر  از مسیر نگذشته بود که سربالایی ها شروع شد 
به شکلی که حتی با کمترین دنده ها نیز امکان طی مسافت زیادی را نداشتیم 
با ناچار بعد از طی فاصله ۲۰۰ متری از دوچرخه پیاده میشدیم 
در ابتدای مسیر خروجی ابشاری کوچک وجود دارد 

 

اما ابشاری بزرگتر هم با فاصله وجود دارد که از دارای دبی آب خوب و چشم انداز بسیار زیبایی دارد 


پیج بن در ارتفاع ۲۸۰۰ هست 
گرم رود در ارتفاع ۱۷۳۰ قرار دارد 
یعنی باید طی ۱۳ کیلومتر ارتفاعی برابر با ۱۰۷۰ متری را طی کنی که شیب قابل توجهی دارد 


نکته قابل توجه این مسیر  سکوت و چشم انداز های بسیار زیبا از کوههای سر به فلک کشیده و پر از برف و یخچال و همچنین طراوت و سرسبزی تپه و کوهپایه ها می باشد که حسی از آرامش را برایت به همراه میاورد 
ساعت ۵ عصر بود که رسیدیم به پیج بن 
روستایی بسیار زیبا که رو به آفتاب دامان باز کرده بود 
پر از گل و چمن 

 

ولی مثل اکثر مناطق ایران رها و مهجور


در اقامتگاه اتاق گرفتیم و استراحت کردیم 
آماده شدیم برای رکاب زنی فردا 
مسیر تا کاروانسرای پیج بن و سپس به سمت جاده سه هزار 
به امید خدا

صبح ساعت ۹ از پیج بن بیرون زدیم 


هوا بسیار عالی بود 
با آقای متصدی اقامتگاه تسویه حساب کردیم 
کارت خوان نداشت و مجبور شدیم مقداری پول نقد بدهیم و بقیه را به از دوستان بگوئیم به حساب شان واریز کنند 
قبول نکرد که خودمان برسیم به اینترنت و واریز کنیم 
بنده خدا گفت ناراحت نشوید تا الان ۷ میلیون از پولم را نداده اند و کلی عذر خواهی کرد 
بهش حق دادیم بعضی وقت ها همدیگر را درک نمی کنیم و حق محبت را درست ادا نمی کنیم  
سر بالایی ها دقیقا از انتهای پیج جاده اقامتگاه شروع شد 
خروجی روستا محیطی باز و بسیار زیبا خودنمایی میکرد و مجمومه کوچکی برای ارائه خدمات وجود داشت 
ایستادیم برای گرفتن عکس  
همیشه مسافرت با دوچرخه برای کسانی که دوچرخه سوارها را میبیند جلب توجه می کند برای همین جمع میشوند و سوال میپرسند 
برایشان جالب بود که بصورت سایکل توریست و با همه تجهیزات تا پیج بن آمده ایم 

 

 


خدا حافظی کردیم و سر بالایی ها را ادامه دادیم 


مسیر واقعا چشم نواز بود گرچه بخاطر ارتفاع نفس هایمان تندتر شده بود با این حال و با توجه به عکاسی های ساعت یک ظهر به کاروانسرای پیجه بن رسیدیم   


ساختمانی مستطیل شکل که پر بود از برف و گویی به شکل انبار خانه ای برای برف درآمده بود با این حال گویی برف ها از سوراخ سقف وارد شده و همانجا یخ زده بود 


ماندیم برای نهار و استراحت 
جالبترین قسمت دوستانی بودند که ما را میبیند و با دیدن  دوچرخه ها بطرف ما آمدند 
دوستانی از تهران وقتی متوجه من و پسرم با هم رکاب میزنیم اینقدر ذوق کردند که برایمان دست زدند 
پس از استراحت دوباره دوچرخه ها را زین کردیم و حرکت کردیم  پس از طی ۷ کیلومتر رسیدیم به اوج ۴ هزار متری و سرازیر شدیم به سمت مازندران

 

از میان تونل های برف عبور کردیم همانقدر که برای رکاب زدن در سربالایی نیاز به قدرت بدنی در هنگام فرود باید نهایت دقت و خونسردی را حفظ کرد دوچرخه ها سنگین و جاده پر از سنگ ریزه و هر لحظه امکان لیز خوردن وجود داشت 


شیب زیاد اجازه سرعت گرفتن را نمی داد 
نزدیک های روستای مران ۲۰۰ متر سربالایی تیز را رکاب زدیم 
در انتهای جاده خاکی سه تونل در دست احداث بود 
چراغ ها را روشن کردیم و عبور کردیم پس از طی ۴۰ کیلومتر خاکی رسیدیم به آسفالت 
ویلا گرفتیم و در روستای خانیان ماندگار شدیم 


خدا رو شکر روز هفتم هم بخیر و شادی انجام گردید

و سرانجام روز هشتم و پایان دوچرخه سواری

از صاحبخانه خداحافظی کردیم خورجین و لوازم را  روی دوچرخه‌ها گذاشتیم و مسیر جنگل‌های ۳۰۰۰ را رکاب زدیم  گرچه بیشتر مسیر نیازی به رکاب زدن نبود به ترمینال تنکابن رسیدیم متاسفانه هیچ بلیطی برای مقصد تهران وجود نداشت و ما هم فرصتی نداشتیم چون با ایمان هماهنگ کرده بودیم که تا ساعت ۲ ترمینال آزادی باشیم بنابراین یک نیسان کرایه کردیم و دوچرخه‌ها را داخل نیسان گذاشتیم و یک نفرمان همراه با نیسان عازم تهران شد و خودمان هم با یک تاکسی خطی به سمت تهران و ترمینال آزادی حرکت کردیم ، بعد از خوردن نهار به سمت کازرون عازم شدیم خدا را شکر این سفر هم با خوشی و خاطرات بسیار زیبا به پایان رسید

 

 

ارسال دیدگاه

    هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.